سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 3:41 عصر
ای آنکه در طلوع تو خورشید مبهم است
ای آنکه هر چقدر نگاهت کنم کم است
ای آنکه بی دو دست پر از مهربانیت
هر روز و ماه سال برایم محرم است
ای آنکه روی بوم قشنگ خیال من
تصویری از دو چشم سیاهت مجسم است
من بی تو در بهشت برین هم نمی روم
حتی بهشت بی تو برایم جهنم است
حوای من کجای جهان بی تو سر کنم
جایی که نیستی تو مگر جای آدم است
هرگز گمان مکن که از یاد می روی
آخر کدام شاخه گلی مثل مریم است
حتی اگرکه سنگ ببارد از آسمان
مردی برای داشتن تو مصمم است
کم حرف می زنم تو خیال بدی نکن
خانم برای از تو سرودن لغت کم است
با تشکر از دوست عزیز و همراه همیشگی وبلاگ برای ارسال شعر بالا
دست شما دردنکنه واقعا زیباست
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]